روزهای سخت تراز این هم رفته اند و من باوردارم این نیز می رود
واین آخرین شـــنـــبــه حتما آخرین شببه نیست
شاید غیر قابل تحمل باشد ایندرد دوری و ندیدن های مکررو حسرت بوسه نچیدن شاید دلتنگی از دوری آغوشِ دلنوازی سربه جنون بزند شاید . . . .
اما باید که عاشقانه زیست در هست دیگری وتاب آورد برای فردای بهاری وبه یاد داشته باشیم که دراین گذر درد چه نقابها که فرومی ریزد از شعارها و چه سبزعاشقانی که خزان زود رس خود را به شکوفه تازه آن دیگری ترجیح داده اند
هرچه هست این درد من باور دارم که در بهار واقعی تر خواهند شد آنانکه عشق در قلبشان خانه دارد و آنانکه زبانشان فقط عاشقی می خواند
شــــــــما چطور ؟؟؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها